ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
عید
پر کشیده شاپرک از سبزه ها
هوش از سر ها پرانده غمزه ها
زل زده ماهی در آن تنگ بلور
بر نگاهی جنس دریاهای شور
در خیابان سفره های هفت سین
کودکان بر تن لباس مارک چین
هر کمد تا خرخره پر از لباس
در خیابان مردمانی کم حواس
کهنه پوشی از نگاه دیگران
می برد سر در گریبان زمان
کودکان کار
تمام کوچه ها خاموش هستند
خیابان ها سراپا گوش هستند
چرا که کودکان خسته از کار
روان در کوچه بی پاپوش هستند
نباشد سر پناهی بهر آن ها
که با خاشاک هم آغوش هستند
به چشم دل ندیدم مردمان را
اسکناس
شیشه ی دل را شکستی اسکناس!
راه را برخانه بستی اسکناس
باز می خواهی که قربانی شوی
باز در جیبم نشستی اسکناس
پاکیت را دست نا پاکم گرفت
مردمان را چرک دستی اسکناس
می فشارم تا تو را در مشت خود
باز آزاد از دو شستی اسکناس
می روی از جیب و از خورجین ما
در کجایی با که هستی اسکناس؟
هزاران قاصدک
اگر چه چشم بیمارم به چشمان تو شک دارد
ولیکن عکس رویت را درون مردمک دارد
کجا پر می کشدقلبش دراین دوران بی مهری
کسی که همچومن قلبی بسان شاپرک دارد
دراین خانه راهرشب به رویت می گشاید دل
ولی آهسته وارد شو که قلبم مو ترک دارد
دگر پاییز می آید تمام کوچه پاییزی است
حیاط خانه صدها نه هزاران قاصدک دارد
جورکش
یک پرنده از کنارم پر کشید
کاش دستانم به بالش می رسید
تکه نانی خرد کردم با دو دست
ریختم آنجا به روی خاک و دید
آن پرنده آمد و منقار زد
تکه نان را با خودش برد و پرید
یار او در خانه زار و خسته بود
این پرنده جور او را می کشید
آن دو گنجشک و من و تو آدمیم