شعروادب

شعروادب

زدشت پر شکوفه در حریم الوند / وزیده بر هزاره ها شمــیم الوند / کنون بسوی تشنگان وادی عشق / گشوده باغی از صفا نســیم الوند
شعروادب

شعروادب

زدشت پر شکوفه در حریم الوند / وزیده بر هزاره ها شمــیم الوند / کنون بسوی تشنگان وادی عشق / گشوده باغی از صفا نســیم الوند

آقای عمادی (سالک)



 

 

در صبح  ازل گر ،زلبت کام گرفتیم

در بسترِ شام ابد،آرام  گرفتیم

 

از میکده ی چشم خُمارت،بُتِ خَمّار!

 

مخمور فتادیم،زبس جام گرفتیم

 

از طُرّ ه ی زلف سیَهَت نیست گریزی

 

عمریست که کاشانه در این دام گرفتیم

 

با تیر نگاه تو ،به خون گرچه تپیدیم

 

شادیم که با عشق سرانجام گرفتیم

 

گر شهره به سر گشتگی کوی تو گشتیم

 

صد شکر که بی نام ونشان نام گرفتیم

 

شد موی ،سپید از غم هجرِ  تو سیه دل

 

خوش تحفه ای از گردش ایام گرفتیم

 

دیریست که از غمزه ات ،ای فتنه ی دوران!

 

چون (سالکِ) سودا زده الهام گرفتیم